روز نمیگذرد در قلبم درد و رنج امان بریده تنهایی بی وقفه با گذشت زمان به صورتم سیلی میزند حتی اندوه من خسته شده است هر لحظه اشک هایم ناامیدانه میچکد بدون تو شب های من بی انتهاست حتی قلبم هم خسته شده است در دست هایم عشق نیست عشق برایم ممنوع است دوباره ببین روحم ارام ارام جدا میشود دراین شعر تنهایی باز هم کنار صخره ها آه...عشق از لب هایم مثل زغال افروخته به قلبم فرو میریزد
نظرات شما عزیزان: